چرا رشتههای علوم انسانی باید کاربردی باشد
مقدمهای بر ارزش علوم انسانی
علیاصغر شربتی
از گذشته انسان همواره در تلاش بوده تا طبیعت را به سیطرۀ خودش در آورد. این ویژگی او نهتنها در مهارتیابی و مهارتسازیِ او جریان داشته بلکه در نگاهِ او به یافتههای نظری نیز مشاهده میشود. به بیان دیگر او در پی علومی بوده است که برای زیست او، خواه مادی باشد یا معنوی، آوردهای داشته باشد. از سوی دیگر هر قدر که در معنای «علم» مناقشه داشته باشیم و، در نتیجۀ آن، علوم انسانی را به شیوههای مختلف معنا کنیم باز هم در مواجهه با علوم انسانی به چند صورتبندی ساده میتوانیم «کاربردیبودن» را بررسی کنیم. بنابراین در این نوشته این ادعا تقویت و پرورانده میشود که «نهتنها رشتههای علوم انسانی میتواند کاربردی شود بلکه لازم است چنین شود.»
در یک تقسیمبندی انسان در این جهان، دائماً، با چهار امر مواجهه دارد: خدای خود، خودِ خود، طبیعتِ پیرامونِ خود، و اطرافیانِ خود. انسان میان دایرهای است که این چهار امر گرداگردش را گرفتهاند. حال در این میان اگر معرفتی نظری یا مهارتی اکتسابی بخواهد در زندگیِ او، با حضور این چهار مولفه، جریان داشته باشد باید مفید و سودمند باشد. بزرگترین دلیل برای سودمندی معقولنبودنِ آزمون و خطا در سرتاسر زندگی است. البته این را هم به یاد داشته باشید که در اینجا سودمندی عامترین معنای خود را دارد و از محدودشدن به برخی مکتبهای عملگرایانه به دور است. حال تصور کنید رشتهای از رشتههای علوم انسانی بخواهد سودمند باشد، یعنی در چرخۀ خدا، خود، طبیعت و اطرافیانِ آدمی جایگاه داشته باشد، این وضعیت به چه صورت محقق میشود؟ تبیین مسیر سودمندی با فهمیدن چند مسأله روشن میشود.
علوم انسانی باید گرهگشایی کند
نخست اینکه رشتههای علوم انسانی باید گرهگشایی کنند. گرهگشایی میتواند در دو شکل نمایان شود، یکی اینکه برای مسائلی که انسان در زندگی روزمرهاش و در چرخۀ یادشده درگیرش است راهحل ارائه کند، و دیگری اینکه در زندگیِ پیشروی او مسألهزایی کند. مسألهزایی و شکلگیریِ مسائل جدید سببِ قدمنهادن در مسیر پیشرفت فردی و اجتماعی است، چراکه در این صورت علوم و حرفهها انتخابهای بیشتری روبروی انسان میگذارند. از سوی دیگر، شکلدهندۀ مسائل جدید نه علوم انسانی بلکه اصحاب آنست. مسائلِ جدید در خلأ شکل نمیگیرند، بلکه، همانند حالتِ حل مسأله، باید به دیدۀ متفاوتی به این رشتهها نگریست. بنابراین حالتِ اخیر از گرهگشایی امری فعالانه است، طوریکه این ایده پسِ ذهن محقق و معلمِ علوم انسانی باید باشد که این هدف نهاییِ او گرهگشایی و معطوف به کاربرد است.
گرهگشایی میتواند در دو شکل نمایان شود، یکی اینکه برای مسائلی که انسان در زندگی روزمرهاش و در چرخۀ یادشده درگیرش است راهحل ارائه کند، و دیگری اینکه در زندگیِ پیشروی او مسألهزایی کند
علوم انسانی باید به سمت تعاملپذیری گام بردارد
متفاوتنگریستن اما مستلزم تغییرِ «بیان» است، بیان و شیوۀ نظرورزی علوم انسانی باید کاربردمحور باشد. به عبارت دیگر هنگامی گرهگشایی رخ میدهد که بیان رشتههای علوم انسانی از صرفِ نقلقول و موضوعمحوری فراتر رود و راهبردش را به مسألهمحوری تغییر دهد. اهمیت تغییرِ بیان هنگامی مشخص میشود که بدانیم پژوهشهای علوم انسانی در دو حوزه میتواند جریان داشته باشد، یکی دانشگاه و دیگری در جامعه. اگر یافتههای دانشگاهی از ادبیات و مسائلِ جامعه دور و جدا باشد، و دانشگاه برای جامعه مسألهزایی نکند روشن است که یک جای کار میلنگد. گویی دانشگاه و جامعه دو جهان جدا از هم و از دو منظومۀ متفاوت و بیارتباط با هماند. بنابراین مولفۀ کلیدیِ بیانِ مسألهمحور «برقراری ارتباط» است
اگر رشتههای علوم انسانی مولفۀ برقراری ارتباط را داشته باشد نخستین گامها را برای تعامل با جامعه برداشته است. تعاملپذیری علوم انسانی نشاندهندۀ گامهای استواری در مسیر کارآمدی و سودمندی است. جدای اینکه خود رشتههای علوم انسانی باید با یکدیگر تعامل داشته باشند و به تولید علم بپردازند ارتباط با صنعت و بازار نیز نمونههایی برای کارآمدیشان است. علوم انسانیِ کارآمد بهصورت مستقیم و غیرمستقیم به تأسیس نهادهای فنآورانه و زایش بیشترِ صنعت منجر خواهد شد. این روزها به مسألۀ علوم انسانی و صنعت از زوایای مختلفی نگریسته میشود و تلاش شده است که ادبیات لازم برای این بحث شکل بگیرد. عدهای در پی ارائۀ الگوهایی برای این ارتباطند، گاهی از مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری صحبت میشود. [1] عدهای دیگر از همراهی علوم انسانی و صنعت با یکدیگر از فاز صفر سخن میگویند، یعنی از شروعِ پروژۀ صنعتی مطالعات علوم انسانی باید صورت بگیرد. [2]
حتی در مقام سیاستگذاری نیز باید به این نکته توجه کرد که صنعت صرفاً بخش سختافزاری ندارد. به بیان دیگر صنعت صرفاً نفت و گاز و پتروشیمی و نیروگاه برق و … نیست، بلکه صنعت بُعد نرمافزاری نیز دارد که با علوم انسانی گره میخورد. اینجا جایی است که سیاستگذاران، مسئولان اجرایی و اصحاب صنعت باید به آن توجهِ ویژه داشته باشند. برای نمونه، اگر در کشور با معضلِ کمآبی روبرو هستیم این نکته باید فهمیده شود که مسأله صرفاً از سنخ علم تجربی و مدلسازیهای صنعتی نیست، بلکه باید آن را مسألهای دید که ابعاد گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقلیمی نیز دارد. علوم انسانی در اینجا وارد میشود و از نگاهی وسیعتر و بالاتر این پدیده را بررسی میکند.
اگر در کشور با معضلِ کمآبی روبرو هستیم این نکته باید فهمیده شود که مسأله صرفاً از سنخ علم تجربی و مدلسازیهای صنعتی نیست، بلکه باید آن را مسألهای دید که ابعاد گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقلیمی نیز دارد. علوم انسانی در اینجا وارد میشود و از نگاهی وسیعتر و بالاتر این پدیده را بررسی میکند
میتوان لیست قابلتوجهی از این پیشنهادها، راهحلها و گلوگاهها ارائه داد اما به نظر میرسد بنیادیترین حرکت در این ارتباط درونزایی علوم انسانی است. به بیان دیگر مدلهای تعاملپذیریِ رشتههای علوم انسانی باید گسترده شود. جدای ارتباط با صنعت مطالعات و کارهای میانرشتهای، بهخودیخود، اثرات و نتایج مطلوبی دارد. با برخورد و اصطکاک علوم انسانی با علوم پایه، مهندسی و پزشکی سوالات و چالشهایی مطرح میشود. خود ایجاد سوال گام بزرگی برای شکلگیری ادبیات بحث و زمینههای گفتگو است. با این حال این صورت به هیچوجه تمام ماجرا نیست، بلکه عدهای معتقدند سنگبنای اصلی کارآمدی علوم انسانی روش تدریس است. با اصلاحِ روش میتوان به هدفِ مهم درونزایی علوم انسانی رسید. به موازات اصلاح روش تدریس، این رکن بزرگ از نظام آموزشی علوم انسانی، میتوان کاربردیسازی را در سیاستگذاری عمومی و خصوصی پی گرفت. در این زمینه نوشتۀ دیگری از همین سایت با موضوع اصلاح روش تدریس بخوانید.
عدهای معتقدند سنگبنای اصلی کارآمدی علوم انسانی روش تدریس است. با اصلاحِ روش میتوان به هدفِ مهم درونزایی علوم انسانی رسید. به موازات اصلاح روش تدریس میتوان کاربردیسازی را در سیاستگذاری عمومی و خصوصی پی گرفت
کاربردیسازی علوم انسانی گسترده و عمیق است
در چرخۀ چهارگانۀ پیشگفته (خدا، خود، طبیعت و اطرافیان) به موارد پرشماری میتوان اشاره کرد. مسألۀ توسعه یکی از این موارد است. این گمان اشتباه پیرامونِ ملاک و مصداق توسعه مطرح است که هر چه قدر در انواع صنعتها (از نظر کمی و کیفی) پیشرفت باشد کشور در مسیر توسعه گام برداشته است. با این حال این گمان به خطاست. بدون درکی درست، منسجم و بهروز از انسان نمیتوان توسعه را فهمید. اساساً توسعه برای انسان است، حال آنکه صنعت ایدهای دربارۀ انسان ندارد. اگر ایدهای هم داشته باشد، دانسته یا نادانسته، از علوم انسانی وام گرفته است. بنابراین در مسائل راهبردی و بلندمدت یک جامعه نیز علوم انسانی نقش چشمگیری خواهد داشت.
با توجه به چرخۀ گفتهشده میتوان مواردِ کارآمدی علوم انسانی را گسترش داد. آنچه از صنعت و توسعه گفته شد تنها به طبیعتِ پیرامون انسان برمیگردد. با این حال، با کمی جستجو درمییابیم که در ایران نهتنها ادبیات این بحث رو به غنیشدن است و استدلالهای گوناگونی برای کاربردیسازی علوم انسانی مطرح است بلکه پروژهها، تحقیقات و کتابهای ارزندهای نیز مشاهده میشود.
[1] shorturl.at/nDJ46
[2] shorturl.at/givyG