کاربردیسازی و رشد جامعۀ نقّاد
کاربردی سازی علوم انسانی و رشد جامعه نقاد(بخش اول) سقراط در دادگاه خود را خرمگس خواند، خرمگسی که با نیش ناچیزش جامعه را بیدار میکند. این وضعیت هویت سقراط را نشان میدهد، همان پرسشگری. پرسشگری او چند مولفۀ محوری دارد. او جامعه را بهدقت میدید، سوالهای تازه و متفاوتی میپرسید و صورتبندیهای جدیدی ارائه میکرد. اگر بهدقت بنگریم در شاکلۀ هر علمی پرسشگری جای دارد. بدون پرسشگری سوال تازه مطرح نمیشود و بدون سوال تازه نیز علمی سر برنمیآورد. گویی روح سقراطی در هر علمی جای گرفت و اندیشمندان روش سقراطی را پیش گرفتند.
زمان گذشت و جامعۀ صنعتی پدید آمد. این مقایسه خواه ناخواه شکل گرفت که علوم انسانی در مقایسه با صنعت چه جایگاهی دارد. ازاینرو، عدهای بر آن شدند تا علوم انسانی را بازبینی کنند. عدهای آن را فربه دانستند و عدهای نیز سمتوسوی آن را خطا دانستند، گویی در زمان حاضر سوالات و مسائل علوم انسانی دیگر پاسخگو نیست. اما، بالاخره در این میان چه باید کرد؟ با نگاه به تاریخ علوم انسانی دو نگاه به علوم انسانی کاربردی را میتوان از هم جدا کرد، نگاه اول علوم انسانی با تکیه بر محتوای آن اصلاح میکند، و نگاه دوم آن را با تکیه بر روش مورد بازبینی قرار میدهد.
نگاه اول: کاربردیسازی با جراحی در محتوا
نگاه اول کاربردیسازی را بهمعنای خدمت علوم انسانی به صِرف کاربرد و منفعت میداند. در این حالت علوم انسانی به فایدهمندی و منفعتگرایی فروکاسته شد. در این نگاه مقصود از منفعت نیز غالباً سود تجاری و تولیدِ سرمایه معنا میشد. بنابراین هر آنچه از علوم انسانی که در برگیرندۀ سود و سرمایه نباشد کاربرد ندارد. استدلال این گروه را میتوان چنین صورتبندی کرد که: اگر علوم انسانی برای انسان آوردهای مالی نداشته باشد یا درنهایت به آوردهای مالی ختم نشود باید در آن تغییراتی بنیادین انجام داد. آوردۀ مالی نیز غالباً در ارتباط با صنعت و بازار رخ میدهد.
بنابراین هر «محتوای علمی» که چنین هدفی را دنبال نکند باید از دامنۀ علوم انسانی کاربردی بیرون رود. طرفداران این نگاه البته تنها مسائل مالی را در نظر ندارند و دغدغۀ زیست انسان را دارند. آنها معتقدند زندگی انسان آنقدر گسترده نیست که علومی را مطالعه کند که در زیست روزمرۀ او تغییری ایجاد نکند. بنابراین جراحی در محتوا بهترین گزینه است.
چرا روش تدریس علوم انسانی باید متحول شود؟ اینجا را بخوانید
تضاد جراحی محتوا با پرسشگری سقراطی
با این حال این نگاه با پرسشگری سقراطی تضاد آشکاری دارد. در این نگاه دیگر مصلح اجتماعی و اندیشمندِ پسِ پرده جایی ندارد، کسانی که ریزبین، نکتهسنج و منتقدند و تیغ نقدشان مناسباتِ قدرت، ثروت و حتی باورها و آداب و رسوم جامعه را هدف میگیرد. چرا چنین اندیشمندانی پس زده میشوند؟ با اندکی تأمل روشن میشود. اگر علوم انسانی را با «کاربرد» گره بزنیم و کاربرد را صرفاً سود تجاری و ایجاد سرمایه بدانیم آنگاه علوم انسانی کاربردی صرفاً آن دسته از علوم میشود که درآمدزایی مستقیم داشته باشند. گویی محتوا فقط آن محتوایی است که توجیه مالی داشته باشد. در این نگاه خرمگسها جایی ندارند، زیرا آنها نهفقط سرمایهای تولید نمیکنند بلکه بهعکس، از دو جهت مانع تولید در علوم انسانیاند.
در کاربردیسازی با جراحی در محتوا مقصود از منفعت غالباً سود تجاری و تولیدِ سرمایه معنا میشد. بنابراین هر آنچه از علوم انسانی که در برگیرندۀ سود و سرمایه نباشد کاربرد ندارد
جهت اول پرسشگری و ژرفاندیشیای است که علوم انسانی با محتوای وسیع و عمیقش در اختیار اندیشمند قرار میدهد. این اندیشمندان ابعاد و زوایایی از رخدادهای اجتماعی و فردی را میبینند که دیگر دانشهای بشری از درکِ آن ناتواناند. آنها با پرسشگری سقراطیشان از قانونگذار و مجری قانون از کیفیت تصویب و اجرای قانون میپرسند، مدعیان فرهنگ را نقادانه مورد مطالعه قرار میدهند، آداب و رسوم اجتماعی را با چالش مواجه میکنند. گویی آنها مزاحم همه هستند، همانند سقراط که از صدر تا ذیل آتن را مورد پرسش قرار میداد. البته هدف چنین پرسشگرانی بهبود اوضاع است، یعنی آنها برآنند تا جامعه و افرادِ آن به سمت صلاح بروند و در مجموع سرزمینی که در آن زندگی میکنیم جای بهتری برای زندگی باشد.
جراحی در محتوا جایی برای خرمگسها باقی نمیگذارد
اما جهت دوم شواهد تاریخی متعددی است که میتوان عرضه کرد. اندیشمندان بسیاری در تاریخ بودهاند که از پرسشگری کوتاه نیامدند. این پرسشگری مزاحم علوم انسانی کاربردی، به معنای پیشگفته، بوده است. غالباً اقبالِ اجتماعی و حاکمیتی با این دسته از اندیشمندان همراه نبوده، با این حال آنها برای بیان عقایدشان از پا ننشستهاند. نمونههای فراوانی را میتوان نام برد. در اینجا تنها به شهابالدین سهروردی اشاره میکنم، اندیشمندی که در جوانی و اوج بالندگی علمی و فکریاش مورد قبول جامعه و حکومت قرار نگرفت و در نهایت حکومت او را به زندان انداخت و پس از مدتی او را به قتل رسانید.
با این نگاه آیا کاربردیسازی در تضاد با اهدافِ مجموعِ علوم انسانی نیست؟ آیا کارهای اندیشمندان علوم انسانی را در طول تاریخ نقض نمیکند؟ آیا جایی برای خرمگسها باقی میماند؟ این سرنوشت تلخ علوم انسانی خواهد بود. انگار باید مشابه فیلم معروف برادران کوئن را برای خرمگسها هم چنین فیلمی ساخت: No Country Gor Gadflies، جایی برای خرمگسها نیست. اگر دقیقتر نگاه کنیم این نگاه را میتوان «کاربردیسازی با تکیه بر محتوا» دانست. یعنی اگر علوم انسانی بخواهد کاربردی شود محتوایش باید تغییر کند، به چه دلیل؟ زیرا آوردۀ مالی و سرمایهای ندارد و این ناشی از محتوای منسوخشده و قدیمیاش است.
اما آیا میتوان از نوع دیگری از کاربردیسازی سخن گفت، طوری که جایی برای خرمگسها باشد؟ به چه صورت میتوان از کاربردیسازی سخن گفت و در خدمتِ صرفاً تولید ثروت و سرمایه نبود؟ طوری که برایمان «در خدمت و خیانت کاربردیسازان» ننویسند، بلکه از «خدمات متقابلشان» سخن بگویند؟
(1) Comments
کاربردیسازی و رشد جامعۀ نقّاد (2) - روش تدریس علوم انسانی
[…] به مسألۀ کاربردیسازی میتوان جامعهای نقاد داشت. در بخش اول این نوشتار دیدگاه علوم انسانی کاربردی با تکیه بر محتوا بررسیده […]