LOADING CLOSE

قصۀ علوم انسانی و پول

علی اصغر شربتی
علی اصغر شربتی

قصۀ علوم انسانی و پول

آیا تجاری‌سازی علوم انسانی ممکن است؟

علی‌اصغر شربتی

«علوم انسانی را باید در گنجه گذاشت»، شاید باور نکنید ولی این جمله را عده‌ای از اساتید علوم انسانی بیان می‌کنند. منظورشان اینست که این علوم صرفاً برای زندگی شخصی انسان است. هنگامی که در مقایسه با علوم پایه و علوم پزشکی از علوم انسانی سوال می‌شود به تزریق بودجه از جانب حاکمیت، پژوهش در پژوهشگاه‌ها و اندیشکده‌ها و نهایتاً تألیف و ترجمه کتاب اشاره می‌کنند.

اما بیاید روی‌مان را از چنین استادانی برگردانیم و به‌دنبال واکاوی این سوال باشیم که آیا می‎‌شود از علوم انسانی درآمدزایی کرد؟ آیا ایدۀ تجاری‌سازی ایده‌ای شدنی است؟ طبیعتاً این سوال موافقان و مخالفان خود را دارد. موافقان بر شأن علوم انسانی تأکید می‌کنند و معتقدند که این علوم توانایی درون‌زایی و درون‌جوشی دارد و می‌تواند همانند فنون مهندسی درآمدزا باشند. اما مخالفان دو خطر را گوشزد می‌کنند، یکی خدمت علوم انسانی به بازار، و دیگری آغشته‌شدن امور بشری با الاهی.

ورود الگو‌های تجاری به علوم انسانی

تجاری‌سازی علوم انسانی را می‌توان چنین تعریف کرد: پیاده‌کردن الگوی تجاری، مبتنی بر تولید محصول، خریدار و درآمد، در رشته‌های علوم انسانی. به بیان دیگر همانطور که کسب‌وکاری فروشنده‌ای دارد که یک یا چند محصول را به خریدار عرضه می‌کند و در قبال آن وجه دریافت می‌کند علوم انسانی نیز چنین است، باید تولید داشته باشد، محصولات تولیدشده‌اش را عرضه کند و خریدارانی آن‌ها را بخرند تا در نتیجه برای فروشنده درآمد در پی داشته باشد.

نانوایی را در نظر آورید، نانوا با آرد و آب و مواد موردنیاز نان را تولید می‌کند، به مشتریان عرضه می‌کند، آن‌ها نان را می‌خرند، پولش را پرداخت می‌کنند. تجاری‌سازی در علوم انسانی یعنی اینکه جای آرد و آب و غیره مجموعه معرفت‌ها و علومی را بگذارید که موضوعِ آن‌ها انسان است، جای نانوا یا فروشنده نیز اصحاب علوم انسانی بگذارید، یعنی همین ماها که فلسفه، جامعه‌شناسی، تاریخ، فقه، عرفان و … می‌خوانیم، جای مشتری هم اقوام و خویشان و همسایه و آدم‌های عادی قرار دهید. تنها چیزی که تغییر نمی‌کند درآمد یا همان پول است.

روش تدریس علوم انسانی
تجاری‌سازی مستلزم پاسخگویی به سه پرسش است: چرایی، امکان، چگونگی

با این حال صحبت‌کردن از تجاری‌سازیِ علوم انسانی به حداقل سه پرسش اساسی منتهی می‌شود. نخست اینکه چرا باید چنین کاری صورت گیرد؟ دوم اینکه آیا پیاده‌کردن الگو‌های تجاری در علوم انسانی ممکن و رواست؟ مگر درس فلسفه‌ای که من می‌خوانم نان و بستنی و مبل است که بتواند گردش مالی ایجاد کند؟ از سوی دیگر، برخی علوم جنبه‌هایی الاهی و مقدس به خود می‌گیرد. علوم اسلامی را در نظر آورید، آیا امری اخلاقی و رواست که معارف و علومی متعالی را تنزل و هم‌رتبۀ مایحتاج روزانه قرار دهیم؟ آیا مجاز به چنین کاری هستیم؟

اما پرسش سوم اینست که اگر تجاری‌سازی امری ممکن و روا باشد این کار به چه شیوه‌ای قابل‌پیاده‌شدن است؟ محصول علوم انسانی چیست که قابل عرضه و تجاری شدن باشد؟ به عبارت واضح تر بگذارید سوال را این گونه بپرسم که تولید در علوم انسانی چگونه است؟ آیا در علوم انسانی سخن از تولید گفتن اساساً معنادار است؟ مگر در علوم انسانی با شیئی ملموس، محسوس و عینی روبرو هستیم که حرف از تولید به میان آید؟ آیا تولید در تمامی علوم انسانی یک نسخه دارد یا در بعضی از این علوم با بعضی دیگر متفاوت می‌شود؟ نوشتار حاضر به پرسش اول و دوم می‌پردازد، استدلال دو گروهِ مخالف و موافق طرح می‌شود و دست‌آخر یک نظر برگزیده می‌شود. اما بحث از تولید بحثی مفصل است که نوشته‌ای دیگر می‌طلبد.

علوم انسانی موجودی زنده است پس باید تجاری شود

موافقان تجاری‌سازی علوم انسانی می‌گویند شأن علوم انسانی کارگزار و خادم‌بودن است. آن را باید موجودی زنده در نظر گرفت که در زمانی به وجود آمده، ساده بوده، رفته‌رفته پیچیده و عمیق شده و اکنون بسته به شرایط جغرافیایی که در آن زیست می‌کند تغییر و تحول می‌یابد. اما هنگامی از علوم انسانی به‌عنوان موجود زنده حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟

هر موجود زنده در سازوکار ارگانیکی خودش برنامه‌هایی مشخص و غالباً ناآگاهانه برای ادامۀ حیات دارد. انسان را بنگرید، ناآگاهانه نفس می‌کشد، غذا خوردن و خوابیدن برای او از عادت‌های روزانه شده است. او به این‌ها فکر نمی‌کند. اما اگر در اثر عاملی ناشناخته یا خارجی، نظیر بیماری یا جنگ، به نیازهای اولیۀ او آسیبی وارد و محدود شود در تلاش برای رفعِ آن برمی‌آید.

علوم انسانی برای ادامۀ بقاءِ خودش باید خود را سرپا نگه دارد. حال در مقطعی تاریخی سازوکار بقاءِ آن‌ها ساده بوده و صرفاً با تدریس، تألیف و ترجمه خود را سرپا نگاه می‌داشته، گاهی نیز سازوکارهای مشخص‌شده‌اش پاسخگو نبوده است

علوم انسانی نیز چنین است. او برای ادامۀ بقاءِ خودش باید خود را سرپا نگه دارد. حال در مقطعی تاریخی سازوکار بقاءِ آن‌ها ساده بوده و صرفاً با تدریس، تألیف و ترجمه خود را سرپا نگاه می‌داشته، گاهی نیز سازوکارهای مشخص‌شده‌اش پاسخگو نبوده است. عوامل مختلفی می‌تواند در پاسخگو نبودن این سازوکارها دخیل باشد اما می‌توان مهم‌ترین‌اش را پیچیده‌شدن و گسترده‌شدن زندگی انسان‌ها دانست، نظام معاش انسان قدیم به علم اقتصاد تبدیل شد، حکمرانیِ ساده و سنتی جای خود را به دانشِ پیچیده‌ترِ سیاست داد، و مفاهیم نوپدیدی هم، مانند فرهنگ، سر بر آوردند. بنابراین سازوکارهای مشخص‌شدۀ گذشته پاسخگو نبود.

تجاری‌سازی مستلزم درون‌زایی علوم انسانی است

در میان همه عواملی که می‌تواند علوم انسانی را رشد دهد و کاربردی کند و حتی آن را به تجاری‌سازی نزدیک کند عواملِ درونی نقش بسزایی دارند. به عبارت دیگر، علوم انسانی باید باید از درونِ خود جوشش و کوششی داشته باشد. نمی‌توان منتظر دولت‌ها و حاکم‌ها بود تا او را تزریق مالی کنند. «در انتظار دولت نشستن» معایب گوناگونی دارد. همان‌طور که دولتی، حاکمی، سیاست‌گذاری می‌تواند علوم انسانی را با تزریق مالی سرپا نگه دارد دولتی دیگر می‌تواند به او بی‌مهری و کم‌توجهی کند.

گفته شد که سازوکارهای تدریس، تألیف و ترجمه نیز پاسخ‌گوی با فربهی و خوش‌اندام‌شدن علوم انسانی نبود. بنابراین، در این میان علوم انسانی چه باید کند؟ اگر اصحاب علوم انسانی این خطر را دریابند چه باید کنند؟ روشن است که مولفۀ حیاتِ علوم انسانی به کارهای متولیان آن، یعنی معلمان و محصلان، استادان و دانشجویان، است.

راه‌حل در تجاری‌سازی علوم انسانی است. این را موافقان می‌گویند. علوم انسانی (بخوانید: متولیان و اصحاب علوم انسانی) باید بتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. همان‌طور که اگر کسب‌وکاری در شرایط بد اقتصادی و تحریم تلاش می‌کند خود را سرپا نگه دارد و به فکر راه‌ها و چاره‌های بیشتری است علوم انسانی نیز باید چنین کند، یعنی هنگامی که می‌بیند کارهای متداول دیگر پاسخگو نیست و این علوم لنگِ «دو زار و ده شاهی» است باید درون‌زایی داشته باشد.

مشارکت در تدریس
نگاه تاریخی به ما می‌گوید علوم انسانی درحال‌تغییر است

موافقان معتقدند البته درون‌زایی و پیاده‌کردن الگو‌های تجاری در علوم انسانی مانعی ندارد. آن‌ها با تاریخی‌نگری بر مقاطعی انگشت می‌گذارند که این علوم ساده و بسیط بودند. رفته‌رفته در اثر پدیداری مسائل و مفاهیم گوناگون تلقی‌های ساده جای خود را به تلقی‌های عمیق و گسترده داد. این تغییر و تحول گواهِ آنست که ایدۀ تجاری‌سازی امری ممکن است. فیلسوفان این مسأله را چنین بیان می‌کنند: اگر در تاریخچۀ «الف» تغییر را مشاهده کردید بدانید تا وقتی که از بین نرفته است «الف» امکان هر تغییری را دارد. بنابراین اگر این علوم تغییرپذیر بوده‌اند چه مانعی دارد که تغییری قابل‌توجه و بزرگ با عنوان تجاری‌سازی یا درون‌زایی مالی در او رخ ندهد؟

موافقان معتقدند البته درون‌زایی و پیاده‌کردن الگو‌های تجاری در علوم انسانی مانعی ندارد. آن‌ها با تاریخی‌نگری بر مقاطعی انگشت می‌گذارند که این علوم ساده و بسیط بودند. رفته‌رفته در اثر پدیداری مسائل و مفاهیم گوناگون تلقی‌های ساده جای خود را به تلقی‌های عمیق و گسترده داد. این تغییر و تحول گواهِ آنست که ایدۀ تجاری‌سازی امری ممکن است.

پیامد‌های مخربِ تجاری‌سازی

در سوی دیگر مخالفان تجاری‎‌سازی علوم انسانی بر دو مسأله تأکید دارند. مسألۀ نخست اینست که این علوم نباید در خدمت بازار باشند. خدمت به بازار در آمدن از چاله و افتادن به چاه است. این حالت سبب می‌شود خلاقیتِ علوم انسانی، علومی که فلسفۀ وجودش حلِّ مشکلِ انسان‌هاست، از بین برود. (1) تصور کنید اگر متولیان علوم انسانی صرفاً در پی گره‌گشایی از بازار و بازاریان باشند دیگر نمی‌توان به آن علوم انسانی گفت، زیرا تنها به ارائۀ راه‌حل برای بخش بسیار اندکی از انسان‌ها می‌پردازد و از هدف اصلی خود باز می‌ماند.

مسألۀ دوم اما بر برخی از علوم انسانی انگشت می‌گذارد. می‌دانیم که بعضی از این علوم هاله‌ای از قداست دارند و به‌تعبیری الاهی‌اند، در نتیجه نمی‌‎توان آن‌ها را آغشته به الگو‌های تجاری کرد. بسیار زننده خواهد بود که امور الاهی، که اموری شریف‌اند، را به مسائل دنیوی و مالی آغشته کرد. تصور کنید چه مصیبتی خواهد بود اگر کسی که در پی فهمیدنِ کلام الاهی است و درگیر رشته‌هایی مانند الاهیات، فقه، ادیان و عرفان، کلام اسلامی، اخلاق اسلامی و … است همانند یک تاجر رفتار کند. علاوه‌بر مشکل خدمت به بازار، در اینجا بی‌احترامی به امور مقدس نیز رخ داده است.

مخالفان تجاری‌سازی می‌گویند تصور کنید اگر متولیان علوم انسانی صرفاً در پی گره‌گشایی از بازار و بازاریان باشند دیگر نمی‌توان به آن علوم انسانی گفت، زیرا تنها به ارائۀ راه‌حل برای بخش بسیار اندکی از انسان‌ها می‌پردازد و از هدف اصلی خود باز می‌ماند.

جمع‌بندی

موافقان تجاری‌سازی علوم انسانی معتقدند که این علوم باید درون‌زا باشند، باید با امکانات خودشان به جایگاهی برسند که الگوهای تجاری جدید در آن‌ها جواب بدهد. دیگر نمی‌توان به شیوه‌های مرسوم تدریسِ متداول، تألیف و ترجمه بسنده کرد، بلکه باید چاره‌هایی دیگر اندیشید. پیاده‌کردنِ این ایده در علوم انسانی مانعی ندارد، زیرا به پای توسعه، تغییر و تحول در علوم نوشته خواهد شد. در سوی دیگر مخالفان دو مشکل را برجسته می‌کنند، یکی حلّ‌شدنِ علوم انسانی در بازار و گم‌کردنِ هدف‌اش، و دیگری خدشه به شرافت علوم اسلامی.

اما کفۀ ترازو به نفع موافقان تجاری‌سازی سنگینی می‌کند. این نکته که علوم مدام در حال تغییر و تحول‌اند نکته‌ای مهم است. تغییر و تحول بسته به فرهنگ و شرایط اقلیمی، مردم‌شناسانه و جغرافیایی و عوامل منطقه‌ای تعریف می‌شود. اگر انسانِ مصری با انسان ایرانی متفاوت است علوم انسانی مصر با علوم انسانی ایران هم متفاوت است. به همین ترتیب، اگر انسان عهد صفوی با انسان معاصر متفاوت است علوم انسانی در عهد صفوی با دوران معاصر متفاوت است. تفاوت در علوم انسانی شامل تفاوت در مسأله، موضوع، هدف و انگیزه و موارد دیگر است. یکی از مهم‌ترین این تفاوت‌ها تفاوت در زیست علوم انسانی است، یعنی، برای نمونه، زیست علومِ انسانی، همچون موجودی زنده، در عهد صفوی، بدون‌شک، با ایرانِ معاصر متفاوت است.

اما تجاری‌سازی علوم انسانی هیچ‌گاه به‌معنای خدمت به بازار نیست. تقریرِ صریحِ تجاری‌سازی را می‌توان چنین بیان کرد: علوم انسانی باید با استفاده از امکانات خودش بتواند خودش را با الگوهای تجاری وفق دهد و پذیرای آن‌ها باشد. برخی معتقدند که پایان‌نامه‌های علوم انسانی بی‌فایده است اگر دردی را از جامعه دوا نکند. نظرگاهی قوی استفاده از امکانات درون علوم انسانی، یا درون‌زایی، را با «اصلاح روش تدریس» میسر می‌داند، که در جای خودش مفصل‌تر صحبت خواهد شد.

علاوه‌براین، تجاری‌سازی در تقابل با علوم اسلامی و وجه الاهیِ آن‌ها نیست. برای فهم این نکته به چند مسأله باید توجه داشت. نخست، علوم اسلامی علومی حقیقتاً الاهی نیستند، بلکه فهمی بشری از کلام الاهی است. دوم، این فهم بشری، که تفسیر نام دارد، همراه با تعدد است. یعنی اگر سخن از تفسیر به میان آمد، در واقع، تعدد فهم‌ها و به رسمیت‌شناختنِ آن‌ها را پذیرفته‌ایم. با این تفصیل‌ها، به نظر می‌رسد، نه‌تنها تجاری‌سازی علوم انسانی امری ممکن و رواست، بلکه حلقۀ مفقوده و گمشدۀ پیوند دانشگاه از یک سو و جامعه از سوی دیگر است.

دیدگاهتان را بنویسید