LOADING CLOSE

روش تدریس علوم انسانی چه می کند؟

قصه پر غصه کاربردی‌سازی علوم انسانی در ایران چند سالی است که ذهن و زندگی مرا مشغول کرده است. دو راه پیش رویم است، یا سکوت کنم و منتظر باشم تا هر آنچه می‌شود بشود، یا اينكه قدمی بردارم و رنج را حتي بيهوده به جان بخرم كه بهتر از خفتگي است. به‌راستی، اولین قدم چه می‌تواند باشد؟ آیا تجاری‌سازی علوم انسانی همان کاربردی‌سازی آن است؟ از علوم‌انسانی منظور چيست؟ از کاربردی‌سازی چطور؟ این پرسش و هزاران مساله دیگر همانند کوه‌های بزرگی است که پیش رویم رخ‌نمایی می‌کنند و سردی فضای علوم انسانی و بوران شبهات متعدد، پيمودن مسير را بیش‌ازپیش دشوار کرده است.

به لحاظ اجرایی، با خود می‌اندیشم که کاربردی‌سازی علوم‌انسانی آیا شروع هر مسیری است یا نتیجه آن؟ اگر نتيجه باشد، چه مسیری باید پیموده شود که نتیجه آن به کاربردی‌سازی علوم‌انسانی منجر می‌شود؟  آیا باید از اساتید علوم‌انسانی، دانشگاه‌ها و … بخواهیم که علم کاربردی تحویل ما دهند و پروژه‌های کاربردی برای جامعه طراحی کنند؟ چطور است با صدور و ابلاغ بخش‌نامه‌های مختلف به دانشگاه‌ها آن‌ها را مأمور کنیم به کاربردی‌سازی علوم‌انسانی توجه ویژه داشته باشند؟

برای اینکه بتوانیم پاسخ برخی سؤال‌ها را بیابیم لازم است توجه داشته باشیم که كاربردي‌سازي علوم‌انساني مستلزم فعالیت‌های زيرساختي است تا در پرتو ايجاد زیرساخت‌های لازم، آرام‌آرام كشتي علوم انساني در ساحل كاربردي‌سازي آرام گيرد.  معنای کاربردی و پاسخ به  باقی پرسش‌ها، در پرتو درک درست از شکل‌دهی زیرساخت‌های لازم بدست خواهد آمد. برای توضیح مطلب خوب است تا نفت خام، پالایشگاه و محصولات نفتی ازجمله پلاستیک را در نظر بگیرید. نفت خام پس از استخراج، توسط پالایشگاه فراوری‌شده و به محصولات نفتی تبدیل می‌شود. محصولات نفتی همان چیزی است که ما به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم به آن‌ها نیاز داریم. به برکت پالایشگاه، نفت خام یا به بنزینی مبدل می‌شود که همه اتومبیل‌های ما را به حرکت در می‌آورد یا آماده تولید پلاستیکی خواهد شد که همواره آن را در زندگي خود به كار می‌گیریم. در علوم انساني نيز لازم است فرايندي مشابه يعني پالايشگاه علوم‌انساني ايجاد شود. پالايشگاه علوم‌انسانی باید طوری باشد که مواد خام علوم‌انسانی را تبدیل به محصولاتي کند که در زندگی انسان‌ها مؤثر افتد.

از میان تمام راه‌هایی که می‌توان انتخاب کرد، ازنظر ما، این فرایند زیرساختی درجایی است که علوم‌انسانی شکل‌گرفته و منتقل می‌شود. جایی که استاد و شاگرد حضور دارند. آری درست حدس زدید! کلاس‌های درس.کلاس درس همان پالایشگاهی است که نفت خام علوم‌انسانی را به فراورده‌های مورد نياز تبدیل می‌کند. به عبارت دقیق‌تر، تدوين روش آموزش علوم‌انساني همان پالايشگاه و زیرساختی است که دنبال آن می‌گردیم. روش آموزش علوم‌انساني یک فرایند طولانی است که تمامی تصورات ما درباره آموزش را متحول خواهد کرد. روش آموزش علوم‌انساني، همانند پالايشگاه نفت، ما را به تولید می‌رساند حال‌آن‌که کلاسی که تولید ندارد مانند پالایشگاهی است که نفت دارد اما محصولی از آن بیرون نمی‌آید. نکته‌ای كه لازم است تأکید كنم اين است كه آموزش مفهومي است كه فرايندهاي بسياري ازجمله تدريس و يادگيري، تکنیک‌ها، مسائل پيش از كلاس، بازتعریف نقش استاد، طراحي محتواي آموزشي و …  را در برمی‌گیرد ازاین‌رو، تغيير نگرش‌ها در هر حوزه ازجمله يادگيري، تکنیک‌های تدريس، سبک‌های يادگيري و … شاكله تدوين روش آموزش را تغيير نخواهد داد بلكه اين شاكله را مستحکم‌تر خواهد كرد.

حال بیایید فرض کنیم که روش آموزش علوم‌انساني را بنا به چیزی که ما ادعا می‌کنیم تدوين کردیم، بعد از آن چه می‌شود؟ پاسخ بسیار ساده است. شاگردی که از کلاس‌هایی با روش تدریس اصلاح‌شده بیرون می‌آید، به تولید هدفمند عادت کرده است و بايد توجه داشت كه تولید هدفمند بخشي از خود روش تدريس است نه نتيجه آن. اگر در تمامی حوزه‌های علوم‌انسانی روش تدريس به كار بسته شود، انتظار می‌رود كه هيچ جلسه درس، سيلابس و يا دوره‌ای بدون توليد هدفمند به پايان نرسد و هیچ کلاسی معتبر نباشد مگر آن‌که روش تدریس آن، شاگرد را به تولید برساند. نتيجه ايجاد چنين پالايشگاهي اين است كه علوم‌انسانی آرام‌آرام  به سمت کاربردی شدن پیش خواهد رفت. در حقیقت، با ایجاد چنین فرایندی، زیرساخت لازم به وجود آمده است و باقی لوازم آن به سهولت پیش خواهد رفت.