LOADING CLOSE

علوم انسانی تولید محور

روش تدریس علوم انسانی
احمد پورقاسم

علوم انسانی تولید محور

علوم انسانی تولید محور: احمد پورقاسم

بخش اول: تولید

هنگامي كه از علوم انسانی تولید محور سخن می‌گویم، به‌خوبی از اينكه در ذهن اصحاب اين علوم و حتي در ذهن اصحاب علوم مهندسي سؤال‌ها و گاه اعتراض‌های بسياري را به وجود می‌آورم آگاهم. به‌خوبی می‌دانم گروهي معتقدند كه توليد در علوم‌انسانی به معناي تجاري ساختن اين علوم است و نتيجه آن چيزي جز حقارت اين علوم نيست. می‌دانم كه گروهي برداشتي جز فایده‌مندی علوم‌انسانی از سخنم ندارند و اگر هم گروهي موافق باشد، تصوري كه از توليد به ذهنش متبادر می‌شود چيز جز ماشین‌های مهندسي و خط تولید کارخانه‌های تجاری نيست.

اساتيد و دانش‌آموخته‌های رشته‌های انتزاعی‌تر همانند فلسفه نيز گاه بنده را مورد عتاب قرار می‌دهند كه مگر می‌شود از مباحث انتزاعي اين رشته‌ها، سخني از توليد به ميان آورد.

فارغ از اينكه شما به‌عنوان خواننده اين متن با کدامین نظر موافق باشید بياييد با هم درباره علوم انسانی و روش تدريس توليد محور تأملی داشته باشيم. در کنار این تأمل نیز ادعاي ما مبني بر اينكه تمرکز بر روش تدریس، زیرساختی‌ترین راه‌حل تحول آموزش است را بررسي كنيم.

تولید در علوم انسانی تولید محور چیست؟

بدون تولید هیچ نخواهیم داشت اما مگر علوم انسانی تولید ندارد؟ این همه کتاب، مقاله، کنفرانس و … پس چیست؟

بياييد کارخانه‌ای را در نظر بگيريم كه توليدات بسياري را در انبار خود ذخيره می‌کند اما هيچ عرضه‌ای پس از تولید برای محصولات خود در نظر نگرفته است. در این حالت، كارخانه صرفاً به انباری بزرگ تبديل می‌شود و تولیدکنندگان نيز به انبارداراني فروکاسته خواهند شد كه وظیفه‌ای جز نگهداري توليدات را نخواهند داشت. به‌عبارت‌دیگر، ميزان توليد كارخانه، نوع توليد، چگونگي انتقال به مشتري، فرايند خريد، خدمات پس از فروش و … مفاهيمي هستند كه عرضه را براي ما معنا می‌کنند اما همان‌طور كه کاملاً درست حدس زده‌اید، مفهوم عرضه نيز در خلأ شكل نمی‌گیرد و به يك مفهوم ديگر گره می‌خورد و آن مفهوم، تقاضا يا نياز است.

تقاضا همان نياز مشتري است که مشخص می‌کند چه محصولي بايد توليد شود، نوع توليد چگونه باشد، كيفيت چطور بايد تأمین شود، قيمت و فرايند خريد چطور بايد تعيين شود و در نهايت خدمات پس از فروش بر چه اساسي بايد شكل بگيرد. پس تا به اينجا با سه مفهوم اوليه توليد، عرضه و تقاضا آشنا شده‌ایم كه هر سه همانند اضلاع يك مثلث بر هم تكيه دارند و واضح است كه حذف و يا نقص هر ضلع، كل نظام شبکه‌ای سه‌گانه ما را تهديد خواهد كرد.

حال، آيا كار به همین‌جا ختم می‌شود؟ كارخانه ما اکنون به تولید رسیده و عرضه و تقاضا را هم در نظر گرفته است پس ديگر چه مشكلي ممكن است وجود داشته باشد؟ با کمی دقت درمی‌یابیم که ممكن است تقاضا وجود داشته باشد اما باز هم كسي حاضر نباشد از تولیدات کارخانه استفاده کند! به نظر شما دليل اين مسئله چيست؟

در مقام پاسخ می‌توان موارد بسياري را بر شمرد اما در میان همه موارد ممکن، مفهوم ماركتينگ[i] است که از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در کارخانه فرضی ما این امر ضروری است که به طور مستمر بر روي ماركتينگ تمركز شود. ماركتينگ روي تقاضا، عرضه و آينده تمركز می‌کند یعنی از يك سو تقاضاي موجود بازار را بررسي کرده و عرضه محصول را بر اساس تقاضاي روز تنظيم می‌نماید و از سوي ديگر، آينده بازار را در نظر می‌گیرد و بر اساس آن پيشنهاد توليد و عرضه براي ماه‌ها و سال‌های بعد ارائه می‌کند. به‌عبارت‌دیگر، ماركتينگ نيز با دو مفهوم عرضه و تقاضا گره می‌خورد و درعین‌حال، مفهوم ديگري را نيز با خود به همراه می‌آورد و آن مفهوم، آینده‌پژوهی است.

هنوز هم کار ما با اين كارخانه فرضي تمام نشده است. كارخانه ما اگر بخواهد در طولانی‌مدت موفق باشد لازم است تا به فرايند QC[ii] يا همان كنترل كيفت مجهز شود. فارغ از اينكه كنترل‌كيفت روي فرايند خط توليد تعريف می‌شود يا روي خروجی کارخانه که همان محصول است، سنجش كيفيت و ارتقاي آن همواره ضامن بقاي كارخانه است.

تا به اينجا، آرام‌آرام شبکه مفاهيمي را در كنار هم شکل داده‌ایم كه هرکدام باواسطه يا به طور مستقيم به هم گره خورده‌اند و نمی‌توان هیچ‌کدام از آن‌ها را حذف كرد. بگذارید برای آن مرور مجدد آن مفاهیم را با هم لیست کنیم: توليد، عرضه، تقاضا، ماركتينگ، آینده‌پژوهی و کنترل‌کیفیت.

برنامه اجرايي

حال، تصور كنيد می‌خواهیم يك كارخانه تأسیس كنيم. به نظر شما از بين مفاهيم شش‌گانه بالا، كدام مفهوم را بايد در اولويت قرار دهيم؟ طبیعتاً ممكن است من هم مانند شما مفهوم تقاضا را در اولويت قرار دهم اما همان‌طور كه در بخش قبل توضيح داده شد، شناخت تقاضاي بازار و درك درست از وضعيت موجود و آينده مطلوب، تخصصي است كه از عهده ماركتينگ برمی‌آید. در حقیقت، پس از آن كه ماركتينگ درك درستي نسبت به وضعيت موجود پيدا می‌کند امكان آن را خواهد داشت تا ميزان، چگونگي، نوع و … را براي يك فرايند عرضه در نظر بگيرد و پس از آن نيز نوبت توليد خواهد بود.

تولید، اشتغال و چرخش مالی

اکنون که دیگر مشخص شده است که وضعیت ما در ایجاد این کارخانه چگونه است، می‌توانیم مفاهیم واضحی را با هم مرور کنیم. اولین مفهوم بدیهی در این چرخه تولید، اشتغال است. هنگامی که کارخانه تولید داشته باشد، کارگر، کارمند، مدیر، محقق و … نیز وجود دارد و به‌کارگیری هرکدام از این افراد واژه اشتغال را برای ما معنا می‌کند.

دومین مفهوم  کلیدی که پس از بوجود آمدن چرخه تولید بوجود می‌آید نیز چرخش مالی است. طبیعتاً عرضه تولیدات، خرید مشتری را به همراه دارد. کارخانه با به‌دست‌آوردن سودی سرشار از رفع نیازهای جامعه، حقوق کارمند و کارگر را می‌دهد و این چرخش مالی نیز می‌تواند به رشد مضاعف منجر شود.

تمايل دارم اولين سؤال جدي خود را از شما به‌عنوان خواننده اين متن بپرسم؛ آيا تابه‌حال توليد يا توليداتي در رشته تحصيلي شما وجود داشته است؟ عرضه این تولیدات چطور بوده است؟ آیا این تولیدات بر اساس تقاضا عرضه شده‌اند؟ آیا عرضه آن‌ها بر اساس درک درست شرایط امروز و آینده بوده است؟ راستی، وضعیت کنترل کیفیت همان تولید در رشته شما چطور بوده است؟ در نهایت آیا در رشته شما، اشتغال وجود دارد و رشته شما به میزان به کارگیری دانش‌آموزخته‌های خودش توانسته است گردش مالی ایجاد کند؟

چالش سخت علوم‌انسانی

تمايل دارم اولين سؤال جدي خود را از شما به‌عنوان خواننده اين متن بپرسم؛ آيا تابه‌حال توليد يا توليداتي در رشته تحصيلي شما وجود داشته است؟ عرضه این تولیدات چطور بوده است؟ آیا این تولیدات بر اساس تقاضا عرضه شده‌اند؟ آیا عرضه آن‌ها بر اساس درک درست شرایط امروز و آینده بوده است؟ راستی، وضعیت کنترل کیفیت همان تولید در رشته شما چطور بوده است؟ در نهایت آیا در رشته شما، اشتغال وجود دارد و رشته شما به میزان به کارگیری دانش‌آموزخته‌های خودش توانسته است گردش مالی ایجاد کند؟ همه این سؤال‌ها روی دیگر همان سؤال اول است و پاسخ به یکی از آن‌ها پای شما را به چالشی سخت با شش مفهوم اصلی این بحث باز خواهد کرد.

اگر پاسخ به سؤال اول درباره رشته شما در علوم‌انسانی مثبت باشد، سؤال‌های بعدي ما درباره پنج مفهوم ديگر است. همچنین علاوه بر جلب توجه شما به مفاهیم شش‌گانه[iii] احتمالاً از شما سؤال خواهم پرسید که وضعیت دو مفهوم بدیهی که ذکر شد در رشته شما چگونه است؟ آیا اشتغال‌زایی در رشته شما وجود دارد یا اساتید رشته شما تمامی موفقیت زندگی خود را در هیئت‌علمی شدن فلان دانشگاه و معلمی فلان مدرسه یافته‌اند واستادی که نتوانسته است برای خود در رشته شما چرخه تولید ایجاد کند چگونه می‌تواند برای شاگردان خود چنین کند؟ وضعیت رفع نیازهای جامعه در رشته شما چگونه است و در نهایت چرخش مالی در رشته شما به چه میزان است؟

علوم انسانی تولید محور
علوم انسانی تولید محور

در مقابل، ممكن است به اين نتيجه برسيم كه اين تحليل اصولاً در رشته‌های انتزاعی‌تر كاركرد ندارد. این نتیجه بسیار معقول خواهد بود اگر مستندات لازم با توجه به مفاهیم شش‌گانه که قطعا مستنداتی میدانی به همراه آمار و ارقام دقیق است و راه رسیدن به این نتیجه را ارائه کنیم. به طور مثال بگوییم که در رشته فلسفه پس از تحلیل های میدانی توسط فلان تیم مارکتینگ فلان نتایج به دست آمده است و بنابراین، امکان تولید وجود ندارد. ممکن است به‌جای ارائه مستندات میدانی با درنظرگرفتن ذات رشته انتزاعی خود که آن را در دانشگاه و یا دبیرستان فراگرفته‌ایم با تأملی عقلانی به نتیجه دیگری برسیم مبنی بر این که اصولاً رشته ما به‌گونه‌ای نیست که جامعه به مفاهیم آن نیازی داشته باشد و مردم نیز بتوانند آن را در زندگی خود به کار گیرند. مواجهه اول چنین استدلالی این خواهد بود که اگر چنين باشد لازم است بررسي شود كه چرا چنين رشته‌ای بايد در ميان رشته‌های تحصيلي وجود داشته باشد. دیگر اینکه بايد توجه كنيم كه ارائه مستندات لازم برای اینکه آن رشته آیا تولیدی دارد یا خیر و یا اینکه اصولاً امکان تولید در آن وجود دارد یا نه كاري ميداني است و با تأمل عقلانی حاصل نمی‌شود. به عبارت واضح‌تر، ما حتي اگر استاد آن رشته هم باشيم صلاحيت پاسخ به آن را نداريم بلکه سخن درباره تولید گفتن ما را با اولويت دیگری به نام ماركتينگ روبرو می‌کند که وظیفه‌اش بررسی نياز موجود، وضعيت مطلوب، آینده‌پژوهی و … است. در نهايت نیز مارکتینگ می‌تواند بر اساس مستندات به دست آمده بگويد كه آيا اصولاً توليداتي می‌توان داشت يا خير كه اگر به اين نتيجه برسد که آن رشته امکان تولید ندارد، احتمالاً بر نظام آموزشي واجب است تا آن رشته را حذف نمايد.

جمع‌بندی بخش اول

در مقام جمع‌بندی بخش اول تصور می‌کنم نمی‌توان بدون توجه به مفاهیم شش‌گانه با اولویت مارکتینگ و بدیهیات دوگانه، رشته‌ای را تولیدمحور دانست. رشته‌ای تولید محور است که نیاز روز جامعه را تأمین کرده و برای آینده آن نیز برنامه داشته باشد. عرضه و تقاضا را در نظر بگیرد، کنترل کیفیت داشته باشد و طبیعتاً اشتغال و چرخش مالی داشته باشد.

حالا به من بگویید، رشته شما این‌گونه است؟


[i] – مفهوم مارکتینگ را فراتر از بازاریابی صرف در نظر گرفته‌ام برای همین منظورم آن را به بازاریابی ترجمه نکرده‌ام.

[ii] – Quality Control

[iii] – تولید، عرضه، تقاضا، مارکتینگ، کیو سی، آینده پژوهی

دیدگاهتان را بنویسید